يه روز ازم پرسيد:(( واسه خاطر چي زنده اي؟)) در حالي كه تو دلم ميگفتم:((براي تو)) ، گفتم : واسه خاطر هيچي! اينبار من از اون پرسيدم :(( تو براي چي زنده اي؟)) توي آغوشم جابجا شد و گفت :((براي اون كسي كه واسه خاطر هيچ زنده س))!!!!!...
از اون روز تا حالا خيلي ميگذره ولي اگه يكي ازم بپرسه :((حالا بخاطر چي زنده اي )) بهش ميگم : بخاطر اون كسي كه تو آغوش
خودم نتونستم بهش بگم :(( دوستت دارم )) ولي حالا هر هفته بهش ميگم چون ديگه تو آغوش من نيست ..... اون تو آغوش خاكه ........