• وبلاگ : نازنين
  • يادداشت : تمناي روشني!
  • نظرات : 10 خصوصي ، 110 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4   5    >>    >
     

    سلام

    با تبادل لوگو موافقيد ؟

    اكه جوابتون مثبته به من خبر بدين ..

    ممنون ميشم .. باي

    سلام خوبيد من براي اولين بار از اين وبلاگ ديدين ميكنم واقعا عالي هستيد من لينك شما رو تو وبلاگم گذاشتم اگه مايل بوديد شما هم لينكم رو بذاريد در آخر اين متن زيبا رو به شما و همه بازديد كنندگان اين صفحه تقديم ميكنم<\/h1>

    دو خط موازي<\/h1>


    دو خط موازى زاييـده شدند . پسركى در كلاس درس آنها را روى كاغذ كشيد. آن وقت دو ‏خط موازىچشمشــان به هم افتاد. و در همان يك نگاه قلبشـان تپيـد. و مهر يكديگر را در ‏سينه جاي دادند. خط اولى گفت:ما مى توانيم زندگي خوبي داشته باشيم. و خط دومي ‏از هيجان لــرزيد. خط اولـي گفت: و خانه اى داشته باشيم در يك صفحه دنج كـاغذ‎ .‎
    من روزها كار ميكنم. مي توانم بروم خط كنار يك جاده دور افتاده و متروك شوم ،يا خط كنار ‏يك نردبام. خط دومي گفت: من هم مي توانم خط كنار يك گلدان چهار گوش گل سرخ ‏شوم ،يا خط يك نيمكت خالي در يك پارك كوچك و خـــلوت‎.‎
    خط اولــي گفت: چه شغل شاعـــرانه اى. و حتمأ زندگي خوشي خواهيــم داشـت‎.‎
    در همين لحظه معلم فرياد زد: دو خط موازي هرگز به هم نمىرسند و بچه ها تكرار ‏كردند: دو خط موازي هيچ وقت به هم نمي رسند‎.‎
    دو خط موازي لـرزيدند. به همديگــر نگـاه كردند. و خط دومي پقي زد زير گريـه‎ .‎
    خط اولي گفت: نه اين امكان ندارد . حتمأ يك راهي پيدا ميشود .خط دومي گفت: ‏شنيدي كه چه گفتند؟ هيچ راهي وجود ندارد. ما هيچ وقت به هم نمي رسيم. و دوباره ‏زد زير گريه. خط اولي گفت: نبايد نا اميد شد. ما از اين صفحه كاغذ خارج مي شويم و ‏دنيا را زير پا مي گذاريم. بالاخره كسي پيدا ميشود كه مشكل ما را حل كند. خط دومي ‏آرام گرفت. و اندوهناك از صفحه كاغذ بيرون خزيد. از زيردر كلاس گذشتند. و وارد حياط ‏شدند. و از آن لحظه به بعد سفرهاي دو خط موازي شروع شد. آنها از دشتها ‏گذشتند ..... ، از صحراهاي سوزان ..... ، از كوههاي بلند ..... ، از دره هاي عميق .......، ‏از درياها ....... ،از شهرهاي شلوغ‎.....‎
    سالها گذشت ؛
    و آنها دانشمندان زيادي را ملاقات كردند. رياضيدان به آنها گفت: اين محال است.هيچ ‏فرمولي شما را به هم نخواهد رساند. شما همه چيز را خراب ميكنيد. فيزيكدان گفت: ‏بگذاريد از همين الآن نا اميدتان كنم. اگر مي شد قوانين طبيعت را ناديده گرفت، ديگر ‏دانشي به نام فيزيك وجود نداشت. پزشك گفت: از من كاري ساخته نيست، دردتان بي ‏درمان است. شيمي دان گفت: شما دو عنصر غير قابل تركيب هستيد. اگر قرار باشد با ‏يكديگر تركيب شويد ، همه مواد خواص خود را از دست خواهند داد. ستاره شناس ‏گفت: شما خودخواه ترين موجودات روي زمين هستيد. رسيدن شما به هم مساوي ‏است با نابودي جهان. دنيا كن فيكون مي شود . سيـارات از مدار خارج مي شوند. كرات با ‏هم تصادم ميكنند. نظام دنيا از هم مي پاشد . چون شما يك قانون بزرگ را نقض كرده ‏ايد. فيلسوف گفت: متاسفم... جمع نقيضين محــال است‎.‎
    و بالآخره به كودكي رسيدند. كودك فقط سه جمله گفت: شما به هم ميرسيد. نه در ‏دنياى واقعيات. آن را در دنياى ديگري جستجو كنيد...... دو خط موازي او را هم ترك كردند. ‏و باز هم به سفرهايشان ادامه دادند. اما حالا يك چيز داشت در وجودشان شكل ميگرفت. ‏‏«آنها كم كم ميل به هم رسيدن را از دست ميدادند.» خط اولي گفت: اين بي ‏معني است. خط دومي گفت:چي بي معني است؟ خط اولي گفت:اين كه به هم ‏برسيم. خط دومي گفت: من هم همينطور فكر ميكــنم. و آنها به راهشان ادامه دادند‎.‎
    يك روز به يك دشت رسيدند. يك نقاش ميان سبزه ها ايستاده بودو نقاشي ميكرد.خط ‏اولي گفت:بيـا وارد آن بوم نقاشــي شويم و از اين آوارگي نجات پيــدا كنيم‎.‎
    خط دومي گفت: شايد ما هيچوقت نبايد از آن صفحه كاغذ بيرون مي آمديم. خط اولي ‏گفت:در آن بوم نقاشي حتمأ آرامش خواهيم يافت. و آن دو وارد دشت شـدند.روي دست ‏نقاش رفتند و بعد روي قلمش. نقاش فكري كرد و قلمش را حركت داد‎.‎
    و آنها دو ريل قطار شدند كه از دشتي مي گذشت. و آنجا كه خورشيد سرخ آرام آرام ‏پايين مي رفت ، سر دو خط موازي عاشقانه به هم ميرسيد‏‎.‎





    سلام وبلاگ قشنگي داري راستي اين قالب وبلاگ رو شما درست كردين

    سلام .. حيف اين وبلاگ خوشگل نيست كه ديگه به روز نمي شه ...

    خيلي خيلي قشنگ بود ... واقعا حيف

    شب چهارشنبه به دوستم سپردم كه فردا برام مرخصي بگيره، صبح چهارشنبه به اتفاق يه نفر آدم غير وبلاگ نويس رفتيم جشنواره...



    اين آرم جشنواره بود...



    اين‏هم گروه سرود، وقتي سرودشان تمام شد آمدند و قاطي ما نشستند، از يكي از اين گل‏پسرها پرسيدم كه چقدر تمرين كرده بوديد، گفت 4 ماه، گفتم چند بار اجرا داشته‏ايد، گفت 5 بار، وقتي نشسته بودند اينقدر سر و صدا كردند كه روي آن سه تا شلوغ را كم كردند.



    اين هم نمايي بازتر از محل برگزاري مراسم اختتاميه جشنواره،‏ آن آدميزادي كه پشت تريبون است، سيد جواد هاشمي نام دارد.



    اين هم دوباره سيدجواد هاشمي



    و اين هم بالانشين وزارت فخيمه ارشاد



    ايشون همون آقايي هستن كه توي قسمت نظرات يادداشت قبلي نوشته‏اند كه مرا به خاطر ندارند. www.hojre.net



    به به! اين هم محمد مسيح كه توي كارگاه وبلاگ‏نويسي كه صبح همون روز برگزار شد، خودش رو كشت تا بتونه مجري رو راضي كنه كه حرف بزنه، سوم رياضي بود... http://www.masihm.com



    اين هم بچه خوبي بود! www.yaldaa.mihanblog.com


    البته با عزيزاني ديگر نيز آشنا شديم كه لينك وبلاگ‏هاي‏شان را در همين زير مي‏توانيد ببينيد.


    www.hajreza.persianblog.com کلي از افکار و صحبت هاشون استفاده کردم...


    http://aghbaba.blogfa.com انساني بسيار شريف، كه موقع ناهار خوردن كلي با هم حرف زديم، افتخاري بود...


    www.babazade.blogfa.com مجري بخش دوم کارگاه وبلاگ‏نويسي


    www.rooznameh.blogfa.com اين هم همونيه كه اونقدر بامزه‏س كه نميگه كدوم بود...


    ياعلي


    پ.ن:1-دوستان فرموده بودند كه چرا بيشتر در باره جشنواره ننوشته‏ام، بايد بگويم همين بود، اساسا جشنواره‏اي كه برگزار شد، نه در شان وبلاگ‏نويسان عزيز بود و نه در شآن برگزاركنندگان آن، اما به هر صورت زحمات عزيزان برگزاركننده حاكي از اوج خواسته قلبي‏شان مبني بر ارج‏نهادن تلاش‏هاي وبلاگ‏نويسان بود كه خود جاي بسي خوش‏حالي و شادماني دارد...
    البته شايد لازم باشد بگويم كه به 16 نفر از وبلاگ‏نويسان نيز به تفكيك موضوعات انقلاب، صهيونيسم، مذهبي و آزاد، جوايزي تعلق گرفت...


    2- بعضي از مراكز خبري به سخنگوي شوراي‏نگهبان اعتراض كرده‏اند كه چرا ورودي مجلس خبرگان را به روي غيرمجتهدين بسته است؟
    در جواب اين‏هايي كه عمدا چشمان خويش را بسته‏اند بايد گفت كه مرحوم شريعتي نزديك به چهل سال پيش لزوم مجتهد بودن اينچنين مجلسي را بيان كرده است، پس نتيجه مي‏گيريم كه اين‏هايي كه به اين لزوم اعتراض دارند، حتي از مرحوم شريعتي هم سال‏ها عقب هستند.

    سلام . اگه ميشه لوگو يا اسم وب لاگ منو هم در وب لاگ خودتون قرار دهيد. خيلي ممنون

    علي و نازنين عزيز

    حرف دل را بايد گفت .پس بگوئيد به راز ذل ساز مرا.

    به سايت جشنواره وب لاگ و وب سايت سر بزنيد و ثبت نام كنيد .مطمئنم جز ء نفرات برتر هستيد.

    www.blogfest.ir

    سلام مهربان من لوگو وبلاگ شما را گذاشتم در قالب وبلاگ خود با اجازه شما به من هم سر بزن ممنون ميشم باي

    سلام نازنين و علي عزيز

    وبلاگتون سرا پا شوره، پر از عشقه، واقعا نازنينه، فقط نمي‏نونم چرا ادامش ندادين. اميدوارم اين به اين معني نباشه كه ....

    خوشحال ميشم اگه به من هم سر بزنين.

    عشقتون هميشگي باشه.

    با سلام :

    وبلاگ خوبي بود اما من فكر مي كنم كه اگه ما با هم گرايش داشته باشيم بهتره . من شما رو لينك كردم و از شما هم درخواست مي كتم كه منو لينك كنين .

    ممنون

    سلام...خوبي؟؟؟؟ بابا کجايي به هيمن راحتي ميشه همه چيز رو گذاشت و رفت به دور دست ها و نديد؟؟؟ سر سبز باشي
    سلام نازنين عزيز ......... نمي خواي به اين جا هم رونقي بدي ؟؟؟؟/ .......... نمي خواي سكوتت رو بشكني ؟؟؟/ ......

    salam omidvaram ke khob bashi webloget va neveshtehat harf nadare khoshahl misham be man ham sar bezani...

    movafagh bashiii

    + تنها 
    سلام نارنين. چرا ديگه اينجا نمي نويسي خانومي؟ منتظر نوشته هات هستيم
    سلام بر شما .. ميلاد با سعادت کريمه اهل بيت (ع) . حضرت فاطمه معصومه (س) رو بهتون تبريک ميگم .. تنديس يه بار ديگه به روز شد
    ...................................................................
    نام شريف آن بزرگوار فاطمه و مشهورترين لقب آن حضرت ، « معصومه » است. پدر بزرگوارش امام هفتم شيعيان حضرت موسى بن جعفر (ع) و مادر مكرمه اش حضرت نجمه خاتون (س) است . آن بانو مادر امام هشتم نيز هست . لذا حضرت معصومه (س) با حضرت رضا (ع) از يك مادر هستند. ...
    ...................................................................
    خوشحال ميشم تشريف بيارين .. التماس دعا .. يا علي
     <      1   2   3   4   5    >>    >