اگر از ظلمت ره میترسی چلچراغ نگاهم را به تو خواهم بخشید.
اگر از دوری ره میترسی، دستهایم را که پلی روی زمان می بندند، به تو خواهم بخشید.
اگر از زمزمه ها، اگر از حرف کسان، اگر از سنگینی چشمی نگران میترسی، من تو را در تن خویش محو جان خواهم کرد تا تو از من باشی. تو بیا که اگر آمدنت دیر شود، یا اگر آمدنت قصه ی پوچی باشد، من تو را ای همه خوب، تا دم مرگ نخواهم بخشید.
----------------- علی -----------------
زمزمه علی: همه ی ما وارثیم، وارث عذاب عشق.
زمزمه نازنین: دوستت داشتم... ای کاش باور می کردی... دوستت دارم ای کاش باور کنی... در زیر باران در انتظارت می مانم.